
دسته فیلم و سریال و کارتون زیردسته
سریال
شماره مجوز 155/8303654
ملکان که پیش از این فیلمهای سینمایی مثل شبشکن، زمزمه، مادرزن سلام و عروسی مهتاب را در کارنامه خود ثبت کرده، اکنون پس از 13 سال دوری از فضای تلویزیون با ساخت چمدان در گردونه رقابت سریالهای مناسبتی این ماه قرار گرفته است.
این سریال با بازی تعداد زیادی از بازیگران سرشناس طنز توانسته مخاطبانی را با خود همراه کند، اما قضاوت در این مورد که این سریال در مقایسه با سایر سریالهای ماه رمضان چه جایگاهی دارد، به سلیقه و قضاوت بیننده مربوط میشود.
با خسرو ملکان در مورد جزئیات بیشتری از چگونگی ساخت چمدان همصحبت شدیم.
مدتها بود در تلویزیون از شما بیخبر بودیم. چطور شد با چمدان دوباره به تلویزیون برگشتید؟
ایده قصه چمدان، شش سال پیش نوشته شد. ایده اولیه به این شکل بود که چمدانی را هر شب سر راه کسی قرار میدادیم و برخورد او را بررسی میکردیم. شاید کمی شبیه دوربین مخفی بود. مدیر شبکه یک هم طرح را پذیرفتند، ولی وقتی مدیر شبکه عوض شد، مدیر جدید با ساخت چمدان موافقت نکرد. این ایده در ذهنم ماند و مرتب آن را پرورش دادم تا این که شکل سریال به خودش گرفت. حدودا سه سال بعد با این ایده و فیلمنامهای که سه قسمت آن را نوشته بودم به شبکه دو رفتم. با این که موافق طرح بودند، اما خبری از شروع کار نشد. تا این که دو سال بعد با همت آقای دارابی این کار ساخته شد. در این شش هفت سال آنقدر به موضوع فکر کردم که دیگر به فیلمنامه نیازی نداشتم. چند قسمت را هم براساس بازی یکی دو نفر از بازیگران مثل فتحعلی اویسی در ذهنم ساخته بودم.
با توجه به این که سریال دارای شخصیتهای متعددی است، اتفاقات گوناگون و متفاوتی هم در آن به وقوع میپیوندد که این موضوع دو نتیجه کلی دارد: تند بودن ریتم و پریشانگویی. با این نظر موافق هستید؟
ریتم کار تند است و نمایی که الکی کش پیدا کرده باشد، نداریم. دلیلش این است که ماجراهای قصه زیاد است. خیلی بیشتر از این که میبینید فیلمبرداری کردهایم، اما به خاطر این که قرار بود در 25 قسمت همه را خلاصه کنیم، مجبور شدم خیلی از قسمتها را حذف کنم. شاید در بعضی قسمتها کمی ریتم افت پیدا کند، ولی به خاطر اتفاقاتی است که طی کار افتاد. در زمان ساخت سریال، وقفهای پیش آمد که باعث شد بعضی بازیگران نتوانند دوباره در سریال حضور داشته باشند. به همین علت مجبور شدم چند قسمت را دوباره بسازم و به اول سریال اضافه کنم.
گفتید فیلمنامه را در ذهن پرورش داده بودید. سریال دارای شخصیتهای متعددی است که وجه اشتراکشان این است که یک چمدان دربسته پیدا میکنند. این شخصیتها را در فیلمنامه چطور کنار هم قرار دادید؟
میخواستم این چمدان سر راه اقشار مختلف جامعه قرار بگیرد تا واکنشهای آنها را ببینیم، اما نمیشد وارد بعضی محدودهها شد. به نظرم هر کسی آرزویی دارد که وقتی یک کیف دربسته پیدا کند، به فکر برآورده شدن آن میافتد. فکر میکند در چمدانی که این همه قفل و بست دارد و اینقدر سنگین است، حتما چیز ارزشمندی هست که او را به آرزوهایش میرساند. بعضی میگویند چرا همه در اولین برخورد فکر میکنند. در این چمدان پول هست در صورتی که هر کسی بنا به فکر و گرفتاریهای خودش کنجکاو میشود سعی کند در چمدان را باز کند و ببیند درون آن چیست.
درست است که کنجکاوی وجود دارد، اما احتمالا دیدگاه همه آدمها نسبت به چمدانی که پیدا میکنند این نیست که کیف پر از پول است که مرا به آرزوهایم میرساند. این قضاوت بین همه اقشاری که با این چمدان در تماس قرار میگیرند، مشترک است و فکر میکنم میتوانست تغییر کند.
این طور نیست. مثلا دو نفر افغانی که چمدان را پیدا میکنند، یک نفر میگوید داخلش پول است و آن یکی میگوید ممکن است دام باشد. اکبرآقا (فتحعلی اویسی) میگوید ممکن است توی این جسد باشد. اینها هم هست، اما هر کسی ممکن است فکر کند در این چمدان یک چیز ارزشمند وجود دارد.
مساله این است که اینها روبهروی هم قرار میگیرند و اولین بار که با چمدان برخورد میکنند، به وضوح میگویند عجب چمدان پر رمز و رازی! شاید به این علت که مجبور شدید همه اتفاقات را تند برگزار کنید تا بشود در 25 قسمت خلاصهاش کرد، اما به هر صورت داستان و روایت کمی حالت تصنعی به خودش گرفته است.
شکل خود چمدان خیلی مهم بود. ممکن است یک کیف فرسوده پیدا کنید که بیتوجه از کنار آن رد شوید. اما وقتی چمدانی با این همه قفل و رمز پیدا میکنید که رویش نوشته به آن آسیب وارد نکنید، شک میکنید که درون آن چیست. اما اگر بخواهید شکل منتقدانه و سینماییاش را نگاه کنید، بله آدمهایی هم هستند که ترجیح میدهند از کنار چمدان عبور کنند. در حالی که من فکر میکنم مقابله با وسوسه زمانی ارزشمند است که آدم آن چمدان را بردارد، کاراییاش را ببیند و بعد کنار بگذارد.
فیلمنامه را به صورت کامل نوشتید یا بخشی از آن آماده بود و در حین فیلمبرداری کامل شد؟
روش کارم این است که فیلمنامه را سر صحنه مینویسم. این را همه کسانی که با من کار کردهاند، میدانند. طرح فیلمنامه را داشتم، مثلا میدانستم این چمدان قرار است چه ماجراهایی را از سر بگذراند، ولی نمیدانستم آن چیزهایی که در ذهن دارم چقدر ممکن است عملی شود. فرض کنید نقشی را برای یک بازیگر مینویسم، بعد او نمیتواند حضور داشته باشد. این طوری همه چیز فرق میکند، چون بازیگر جدیدی که جایگزین او میشود، شکل و شمایل و تواناییهای دیگری دارد. در تمام کارهایم این روش را انجام دادهام که طرح اولیه قصه را دارم. یک ربع قبل از فیلمبرداری دیالوگها را مینویسم و میدهم دست بازیگران. به طرح اصلی خیلی وابستهام، اما به فیلمنامه نه. گاهی میبینم یک بازیگر خیلی بهتر از حد انتظارم ظاهر شده، بنابراین داستان را به سمتی متمایل میکنم که نقش او پررنگتر شود. فیلمنامه تا شب آخر در حال نوشته شدن است. اصلا جور دیگری بلد نیستم کار کنم.
بعضی نقشها تنها از این نظر اهمیت دارند که چمدان را از یک شخصیت به شخصیت دیگر انتقال دهند، اما بعضی خانوادهها یا بازیگران مدت طولانیتری با آن سر و کله میزنند. این طوری تعادل از بین نمیرود؟
ملکان: ریتم کار تند است. دلیلش این است که ماجراهای قصه زیاد است. خیلی بیشتر از این که میبینید فیلمبرداری کردهایم، اما به خاطر این که قرار بود در 25 قسمت همه را خلاصه کنیم مجبور شدم خیلی از قسمتها را حذف کنم
خیر، چون یک وقتی چمدان را دست یک بازیگر میدهم، میبینم خیلی خوب با آن بازی میکند. به همین علت آن را طولانیتر میکنم. اگر ببینم ارتباطی که میخواهم به آن شکل بین قصه و بازیگران برقرار نشده، نقش را کوتاهتر میکنم. مثلا وقتی چمدان دست خانواده اکبرآقا میافتد، چون همه بازیگران آن خانواده به نقش کمک میکنند، میگذارم چند قسمت با آن بازی کنند.
درباره بعضی خانوادهها به داستانهای فرعی هم میپردازید، مثل همین خانواده اکبرآقا که ماجرای ازدواج خواهرش که با آنها زندگی میکند هم وارد داستان میشود. این انتخابها فقط برای این است که بار طنز سریال غنیتر و قویتر شود؟
وقتی بازیگر فلامک جنیدی است، لازم است هم بار طنز بیشتر شود و هم به داستان اصلی کمک شود. مثلا جایی میبینید وقتی اکبرآقا در مورد خواستگار خواهرش تحقیق میکند، به پسر و دختر جوانی که قبلا چمدان به آنها رسیده بود، برمیخورد.
این روش باعث میشود مخاطب پس از مدتی به این نتیجه برسد که برای شناختن هر شخصیت یک قسمت فرصت دارد یا برعکس. هر شخصیت داستانی دارد که پنج شش قسمت طول میکشد. اما گاهی برعکس اتفاق میافتد و انتظار مخاطب برآورده نمیشود.
دلیلش چگونگی پیش رفتن ماجراست. وقتی چمدان وارد خانوادهای مثل اکبر آقا میشود، در آن خانواده علاوه بر او زن و بچه و خواهرش هم هستند. به همین خاطر ماجرا طولانیتر میشود. ولی وقتی چمدان دست یک دزد است، براحتی از دستش خارج میشود.
چرا تصمیم گرفتید چمدان را باز کنید و نگذاشتید این اتفاق در پایان سریال بیفتد؟
چمدان باید به دست کسی باز میشد که بیننده به اندازه کافی با او و مشکلات و درگیریهایش آشنا شده باشد. وقتی به دست اکبرآقا باز میشود، بیننده از مشکلات و مضیقههای مالی او و خانوادهاش خبر دارد. از اینجای داستان که پر حادثهتر هم میشود، میخواستم برخورد آدمهای مختلف با این همه طلا و پول را ببینم. تمام مسالهای که میخواستم مطرح کنم دو چیز بود. اول این که خوشبختی برای هرکدام از ما تعریفی دارد. گاهی پول و طلا و ثروت را ملاک خوشبختی تعریف میکنیم، اما این سریال میگوید با اینها نمیشود خوشبخت شد، چون خوشبختی یک احساس است. این شعار نیست.
اتفاقی که میتوانست داستان را به یک کلیشۀ تکراری تبدیل کند این بود که چمدان تا آخر داستان بسته میماند و آخر به دست صاحبش میرسید. برایتان چقدر اهمیت داشت از کلیشهها فاصله بگیرید؟
خیلی. اگر پایان سریال قرار بود این طور باشد، مثل فیلمهایی میشد که آخرش نقش اصلی از خواب بلند میشود و میبیند همه چیز خواب بوده. این به نظرم خیلی غیرمحترمانه است.
وقتی چمدان باز میشود، داستان مسیر دیگری را پیش میگیرد. حالا آدمها با اتفاق دیگری که مواجه شدن با طلا و پول است، داستان را پیش میبرند. اما آدمهایی که پیش از این در موقعیتی که چمدان بسته بود را دیده بودیم دیگر رها میشوند این رها کردن شخصیتها در وسط داستان به کلیت کار آسیب نمیزند؟
نه، هر کدام به سرانجامی میرسند. به داستان بعضی از آنها دوباره برمیگردیم و با بعضیها فقط وقتی چمدان را در دست دارند، همراه هستیم.
چطور شد به فکر ساخت سریال مناسبتی افتادید و چمدان را برای این مناسبت آماده کردید؟
اولین سریال مناسبتی را من در ایران ساختم. عید و ماه رمضان با هم مصادف شده بود. قرار بود برنامه خاصی کار نشود، اما در دی ماه گفتند برای عید برنامهای بسازیم. آن موقع هنوز رسم نبود برای ماه رمضان سریال بسازند. با مدیر شبکه یک به این توافق رسیدیم که به من اعتماد کند و اجازه دهد در فرصت کمی که باقی است کارم را انجام دهم. «مهمان» اولین سریال مناسبتی تلویزیون و اولین تجربه کار ویدئوییام بود. به بازیگرانی مثل آقای مشایخی، زندهیاد سلیمانی و خانم خیرآبادی زنگ زدم و گفتم میخواهم سریالی بسازم که هیچ چیز از آن نمیدانم، فقط چون دعای سحر را خیلی دوست دارم، میخواهم با دعای سحر شروع شود، همان طور که چمدان هم با دعای سحر شروع شد. تازه در فیلمبرداری آن با قواعد کار تلویزیونی آشنا شدم. حتی پایان داستان را نمیدانستم و هر قسمت که فیلمبرداری میشد برای قسمت بعدی برنامهریزی میکردم.
در سریالهایی که تعدد بازیگران شناخته شده وجود دارد، ممکن است این سوءتفاهم ایجاد شود که نقش کسی کمرنگتر است و احساس کند اهمیت کمتری برایش قائل شدهاند. شما با چنین مشکلی روبهرو نشدید؟
ممکن بود این سوءتفاهم ایجاد شود. به همین علت در تیتراژ که میخواستم اسم بازیگران را بنویسم، چون همه معروف بودند، به ترتیب ورودشان در سریال عمل کردم. در کار هم با مشورت بازیگران نقش او را تمام میکردم. مثلا میگفتم به نظرم این نقش میتواند اینجا تمام شود، خودتان چه فکر میکنید؟ اگر فکر میکنید چیزی هست که میتواند به این داستان اضافه شود، این کار را انجام دهیم. چمدان یک کار گروهی بود. این طور نبود که فقط من بگویم و دیگران اجرا کنند. به همین علت هیچ کس احساس نارضایتی نکرد.
چمدان را در مقایسه با سریالهای دیگری که امسال ماه رمضان از تلویزیون پخش میشود و سریالهای طنزی که سالهای گذشته پخش میشد، در چه جایگاهی میبینید؟
همه آدمها وقتی کاری را شروع میکنند، فکر میکنند دارند بهترین کار را انجام میدهند. این قصه را خیلی دوست داشتم ولی زمانی گفتند آن را بسازم که دیگر انرژی نداشتم و خسته بودم، اما کمفروشی نکردم و سعی کردم با طراوت سر کار بروم.
فروشنده: فکر زیبا
قیمت: 9,000 تومان
درصد :26
روش خرید: برای خرید سریال چمدان - اورجینال، پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول یا محصولات مورد
نظرتان را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید،
روی دکمه زیر کلیک کنید.

برای دیدن سایر محصولات این فروشنده اینجا کلیک کنید.
پیشنهاد خرید این محصول به دوستان
|